کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نه ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نه حواس
فرهنگ فارسی معین
(نُ. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک .)
-
نه و نو کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ هُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) مخالفت کردن ، بهانه آوردن برای انجام ندادن کاری .
-
جستوجو در متن
-
دهه
فرهنگ فارسی معین
(دَ هِ) (اِمر.) 1 - ده واحد از چیزی . 2 - ده روز از ماه . 3 - هر ده سال .
-
ده کیا
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِمر.) رئیس ده ، دهخدا.
-
دهم
فرهنگ فارسی معین
(دَ هُ) (ص .) عدد ترتیبی برای ده ، در مرحلة ده ، عاشر.
-
شصت
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.)پنجاه به علاوة ده (60)، شش ده تا.
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
ده ( ~ . دِ) (اِمر.) ده کم جمعیت که چندان آبادی نداشته باشد.
-
دهقنت
فرهنگ فارسی معین
(دَ قَ نَ) [ ع . دهقنة ] (اِمص .)1 - صاحب ده بودن ، دهداری . 2 - ریاست ده ، کدخدایی .
-
عشر
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) عدد ده . 2 - (اِ.) هر ده آیه از قرآن مجید.
-
تومان
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (اِ.) ده ریال .
-
روستا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ده ، قریه .
-
رستاق
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ معر. ] (اِ.) ده ، روستا.
-
کل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) ده ، روستا.
-
لاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) چاه آب ده .