کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهایت
فرهنگ فارسی معین
(نِ یَ) [ ع . نهایة ] (اِ.) پایان ، انتها.
-
جستوجو در متن
-
کراه
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) نهایت ، کرانه .
-
غایت
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . غایة ] (اِ.) 1 - پایان ، نهایت . 2 - مقصد، مقصود. ؛ ~ مطلوب نهایت آرزو، تمامی مطلوب .
-
بون
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = بن : نهایت و پایان هر چیز، بیخ .
-
قاصی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) دورشونده ، به نهایت رسنده .
-
از بن گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ نِ) (ص .)نهایت کمال اطاعت ، فرمانبرداری .
-
پایان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آخر هر چیز. 2 - نهایت ، انتها.
-
تا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حر اض .) به معنی نهایت و انتها.
-
زور زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) (عا.) نهایت تلاش خود را کردن .
-
غایات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جِ غایت . پایان ، نهایت ها.
-
لایتناهی
فرهنگ فارسی معین
(یَ تَ) [ ع . ] (ص مر.)بی انتها، بی نهایت .
-
امد
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - نهایت ، پایان . 2 - اجل .
-
تقصی
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ صِّ) [ ع . ] (مص ل .) به نهایت چیزی رسیدن ، دور شدن .
-
جان دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - مردن . 2 - مجازاً، نهایت تلاش و کوشش را کردن .