کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمو
فرهنگ فارسی معین
(نُ مُ وّ) [ ع . ] (اِمص .) بالیدگی ، روییدگی .
-
جستوجو در متن
-
بالش
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِمص .) نمو، بالیدن .
-
رویش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) روییدن ، نمو.
-
تنمیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ مِ یِ) [ ع . تنمیة ] 1 - (مص م .) نمو دادن . 2 - افروختن آتش . 3 - (اِمص .) رشد، نمو.
-
رشد
فرهنگ فارسی معین
(رُ شْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به راه راست رفتن ، هدایت شدن . 2 - بالیدن ، نمو کردن . 3 - (اِمص .) نمو، ترقی .
-
زید
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نمو کردن ، افزون شدن . 2 - (مص م .) نمو دادن . 3 - نامی است از نام های مردان .
-
مشتق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - جدا شده ، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد. 2 - کلمه ای که از کلمة دیگر گرفته شده باشد. 3 - در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند. 4 - آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی )...
-
بالیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) نمو کرده ، رشد یافته .
-
رستن
فرهنگ فارسی معین
(رُ تَ) [ په . ] (مص ل .) روییدن ، نمو کردن .
-
نامی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) رشد کننده ، نمو کننده .
-
یازش
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (حامص .) 1 - قصد، آهنگ . 2 - نمو، بالیدگی .
-
بالنده
فرهنگ فارسی معین
(لَ دِ) (ص فا.) نمو کننده ، نشو و نما - کننده .
-
بالیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - رشد و نمو کردن . 2 - فخر کردن .
-
ریع
فرهنگ فارسی معین
(رَیا رِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نمو کردن . 2 - (اِمص .) افزونی .