کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقشۀ همدیدی سطح زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افقی
فرهنگ فارسی معین
(اُ فُ) (ص نسب .) موازی ، منسوب به افق . خط راست موازی سطح زمین .
-
زیرزمین
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) طبقه ای از خانه که پایین تر از سطح زمین قرار دارد.
-
ارتفاعات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ ارتفاع . 1 - بلندی ها، ا وج ها. آن چه از سطح زمین برتر و بلندتر است ، تپه ها، کوه ها. 2 - محصول و دانه ها و غله های برداشت شده از زمین .
-
کسوف
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (مص ل .) خورشید گرفتگی ، هنگامی که کرة ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود.
-
سراندن
فرهنگ فارسی معین
(سُ دَ) (مص م .) سُر دادن ، چیزی را روی زمین یا میز یا سطح همواری لغزاندن و به جلو راندن .
-
اطلس
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - پارچة ابریشمی . 2 - نام یکی از رب النوع های یونان قدیم که زمین را بر دوش خود حمل می کند. 3 - اولین مهرة گردن . 4 - نقشه جغرافی . 5 - سطح مقعر فلک نهم . 6 - نام اقیانوسی که بین اروپا و امریکا قرار دارد.
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برخاستن ، بلند شدن . 2 - (اِ.) جمع آوری محصول . 3 - بلندی ، اوج . فاصلة بین رأس تا ضلع روبرو. 4 - حاصل زراعت . 5 - بلندی سطح زمین نسبت به سطح دریا. 6 - فاصلة ستاره از افق .
-
تکل
فرهنگ فارسی معین
(تَ کْ لْ) [ انگ . ] (اِ.) گرفتن یا دور کردن توپ از پای حریف یا دراز کردن پا در حالتی که بدن تقریباً به حالت خوابیده و موازی با سطح زمین درآید.
-
سبل
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد. 2 - بینی . 3 - دشنام . 4 - خوشه ، سنبل . 5 - پردة چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید. 6 - موی و رگه ای سرخ که در چشم پدید آید.
-
متر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نواری باریک و درجه - بندی شده از فلز، پارچه یا جنس دیگر که برای اندازه گیری طول و عرض اشیاء استفاده می شود. 2 - واحد طول که تقریباً برابر است با یک چهل میلیونیم نصف النهار زمین . ؛ ~مربع واحد سطح و آن مربعی است به ضلع یک متر...
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پِ لِّ) (اِ.) 1 - هر مرتبه و پایه از نردبان . 2 - هر یک از مجموع پایه هایی که برای بالا رفتن از سطح زمین به اطاق یا بام و مانند آن و پایین آمدن از آن سازند ج . پلکان . ؛ ~ برقی سیستم انتقال از یک طبقه به طبقة دیگر توسط برق با سرعتی معادل سرعت انسان...