کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نقره داغ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) (عا.) جریمه و تاوان سخت (پولی ) که فراموش نشود.
-
جستوجو در متن
-
سیمین
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - نقره ای . 2 - سفید، روشن . 3 - خوب ، ظریف .
-
قلع
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . قلعی ] (اِ.) ارزیز؛ فلزی است قابل تورق ، نرم و نقره ای رنگ .
-
ارزیز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) فلزی است نرم و نقره ای رنگ و قابل تورق ، از آن برای سفید کردن ظروف مسی استفاده می کنند.
-
اقلیمیا
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ معر. ] (اِ.) = قلیمیا: خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است : فضی (نقره ای )، ذهبی (طلایی )، نحاسی (مسی )، معدنی (کانی ).
-
اکلیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تاج ، افسر. 2 - گردی است براق به رنگ های طلایی ، نقره ای ، سبز و غیره .
-
پتر
فرهنگ فارسی معین
(پَ تَ) [ هند. ] ( اِ.) قطعه ای از طلا، نقره ، مس ، برنج و مانند آن که بر روی آن طلسمات و تعویذ نقش کنند.
-
تنگه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ گَ) (اِ.) 1 - مقداری از زر و سیم . 2 - قطعه ای کوچک از طلا و نقره .
-
سبیکه
فرهنگ فارسی معین
(سَ کَ) [ ع . سبیکة ] (اِ.) قطعة طلا یا نقره ای که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند.
-
طلق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ معر. ] (اِ.) معرب تلک ؛ سنگی معدنی که به رنگ سفید نقره ای شفاف و براق و قابل تورق است .
-
نیکل
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ فر. ] (اِ.) فلزی است نقره ای رنگ و براق از خانوادة آهن و بسیار صیقل پذیر.
-
فلورن
فرهنگ فارسی معین
(فُ لُ رَ) (اِ.) قطعه ای مسکوک (سابقاً از طلا و امروزه از نقره )، واحد پول در هلند.
-
قاشق
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ تر. ] (اِ.) ابزاری ساخته شده از چوب ، استیل ، نقره و... با نوکی تقریباً بیضی شکل و گود و دسته ای نسبتاً بلند برای خوردن غذا.
-
منیزیم
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِ یُ) [ فر . ] (اِ.) = منیزیوم : فلزی است سبک و با جلای نقره ای که در هوا به آسانی جلای خود را از دست می دهد و کدر می شود. با نور سفید خیره کننده ای می سوزد و به اکسید منیزیم تبدیل می شود. این فلز از عناصر فراوان طبیعت است ولی به حالت آزاد وجود ...