کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نگارستان
فرهنگ فارسی معین
( ~. ر ) (اِمر.) 1 - جایی که دارای انواع نقش و نگار و نقاشی باشد. 2 - کارگاه نقاشی .
-
ویترای
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - شیشه ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند. 2 - نوعی نقاشی بر روی شیشه .
-
کارتون
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ انگ . ] (اِ.) نقاشی متحرک .
-
پرتره
فرهنگ فارسی معین
(پُ رِ) [ فر. ] (اِ.) طرح صورت ، نقاشی چهره .
-
مینیاتوریست
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (ص .) کسی که به سبک مینیاتور نقاشی می کند.
-
فلشک
فرهنگ فارسی معین
(فِ لِ) (اِ.) کوزه ای که برای کودکان نقاشی کنند.
-
کاریکاتور
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی نقاشی طنزآمیز که در آن طراحی برخی جزییات مبالغه می شود.
-
کاریکاتوریست
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (ص .) نقاشی که کارش کشیدن کاریکاتور است .
-
مصور
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) نقاشی شده ، دارای صورت و شکل .
-
آب رنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) 1 - رنگ های فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد. 2 - تابلویی که با آب رنگ نقاشی شده باشد. 3 - کنایه از: خنجر تیز، شمشیر تیز.
-
اسرنج
فرهنگ فارسی معین
(اَ رُ) ( اِ.) اکسید سرب ، گردی سرخ که در نقاشی از آن استفاده می کنند.
-
پنجه طلایی
فرهنگ فارسی معین
( ~. طَ) (ص مر.) کنایه از: مهارت و تبحر در حرفه های نوازندگی ، نقاشی ، پزشکی و مانند آن .
-
تصاویر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تصویر. 1 - صورت ها. 2 - پرده های نقاشی .
-
تصویربرداری
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) تهیة تصاویر به وسیلة فیلمبرداری ، عکاسی یا نقاشی .
-
تصویرگری
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (حامص .) 1 - تهیة تصاویر از عکس ، نقاشی و همانند آن . 2 - تصویرسازی .