کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفس کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پاک نفس
فرهنگ فارسی معین
( نَ فَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) راستگوی .
-
تازه نفس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ فَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که تازه به کاری پرداخته و هنوز خسته نشده است .
-
چس نفس
فرهنگ فارسی معین
(چُ. نَ فَ) (ص مر.) بی حال ، بی نیرو.
-
نفس کش
فرهنگ فارسی معین
(نَ فَ. کِ) [ ع - فا. ] (ص .) (عا.) جسور، دلیر، نترس .
-
مشکین نفس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ فَ) (ص فا.) 1 - دارای نفس معطر. 2 - شیرین سخن .
-
جستوجو در متن
-
شهیق
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (مص ل .) نفس کشیدن .
-
دم زدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - نفس کشیدن ، نفس تازه کردن . 2 - حرف زدن . 3 - ادعا کردن . 4 - کنایه از: تأخیر کردن .
-
تنسم
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ سُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جستجو کردن . 2 - دم زدن ، نفس کشیدن .
-
رخیدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ دَ) (مص ل .) تند نفس کشیدن به سبب حمل باری سنگین .
-
دم در
فرهنگ فارسی معین
کشیدن ( ~. دَ.کِ دَ) (مص ل .) 1 - سکوت کردن ، خاموش شدن . 2 - مردن ، نفس بند آمدن .
-
دم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - هم آواز شدن . 2 - دست از کار کشیدن برای استراحت و نفس تازه کردن .
-
ریاضت
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ریاضة ] (اِمص .) 1 - رنج کشیدن برای تهذیب نفس . 2 - ورزش ، تمرین . 3 - کوشش ، سعی .
-
زو کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) (عا.) اصطلاحی است در باز الک دولک که طرف مغلوب باخته باید در مسافت معینی بدون تازه کردن نفس بدود.
-
تنفس
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .)1 - نفس کشیدن . 2 - تفرج کردن . 3 - استراحت و تعطیل بین ساعت های درس و کار مجلس ، انجمن یا دادگاه .