کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظم و نسق دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نسق
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نظم دادن ، مرتب کردن . 2 - به رشتة نظم کشیدن .
-
نسق
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نظم و ترتیب . 2 - رسم و روش .
-
متناسق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا.) با نسق و ترتیب ، منظم ، مرتب .
-
صاحب نسق
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ سَ) [ ازع . ] (ص مر. اِمر.) ماموری دولتی که موظف به تنظیم فهرست قیمت های جاری و مسکوکات بود.
-
ساز دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - نواختن ساز. 2 - آماده ساختن . 3 - ابداع کردن . 4 - نظم و ترکیب دادن ، آراستن .
-
طرازیدن
فرهنگ فارسی معین
(طِ دَ) (مص م .) 1 - آرایش کردن ، آراستن . 2 - نظم و ترتیب دادن ، نیکو ساختن .
-
اتساق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) راست و تمام شدن . 2 - فراهم آمدن . 3 - نظم و ترتیب دادن . 4 - (اِمص .) ترتیب ، انتظام .
-
آیین نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِمر.) اساسنامه ، مجموعة اصول و قوانینی که یک شرکت برای نظم دادن به روال کاری خود، تهیه می کند.
-
چیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - کندن میوه و گل . 2 - برگزیدن . 3 - دانه برداشتن مرغ از زمین . 4 - بر نظم و ترتیب قرار دادن اشیاء.
-
جمع آوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) 1 - جمع کردن ، گ رد کردن ، فراهم آوردن . 2 - پیش گیری از انتشار یا گسترش . 3 - نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم .
-
خط دادن
فرهنگ فارسی معین
(خَ طّ. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - نوشته دادن ، تعهد کتبی دادن . 2 - هدایت کردن ، سمت و سو دادن . 3 - اقرارنامه دادن ، اعتراف کردن .
-
استناد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پشت دادن به چیزی . 2 - نسبت دادن . 3 - سند و مدرک نشان دادن .
-
تفضیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) برتری دادن . 2 - بسط دادن ، شرح دادن . 3 - (اِمص .) شرح و بسط .
-
فیصله دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) دعوا و مرافعه ای را خاتمه دادن .
-
لمیدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ دَ) (مص ل .) بر بالش یا مخده یا صندلی راحتی و غیره برای تمدد اعصاب و استراحت تکیه دادن ، لم دادن .