کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظم و) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سیچ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نظم و ترتیب .
-
ناظم
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نظم دهنده ، ترتیب دهنده . 2 - به نظم آورنده ، شاعر. 3 - مسئول نظم و ترتیب در مدارس یا مؤسسات .
-
دیسیپلین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) انضباط ، نظم و ترتیب .
-
انضباط
فرهنگ فارسی معین
(اِ ض ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نظم داشتن . 2 - (اِمص .) نظم و ترتیب .
-
نسق
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نظم و ترتیب . 2 - رسم و روش .
-
ژاندارم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِمر.) سربازی که مأمور حفظ نظم و راه ها و جاده های خارج از شهر می باشد. امنیه ، ضبطیه .
-
بی سامان
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - بی نظم و ترتیب . 2 - فقیر، درویش .
-
تناسق
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص ل .) نظم و ترتیب یافتن .
-
نابهنجار
فرهنگ فارسی معین
(بِ هَ) (ص .) 1 - بی نظم و ترتیب . 2 - ناموزون ، ناهماهنگ .
-
متسق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَّ س ) [ ع . ] (اِفا.) دارای نظم و ترتیب .
-
سر و سامان
فرهنگ فارسی معین
(سَ رُ) (اِمر.) 1 - آراستگی ، نظم و ترتیب . 2 - اسباب و لوازم زندگی .
-
شلخته
فرهنگ فارسی معین
(شَ لَ تِ) (اِ.) (عا.) زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد.
-
هردمبیل
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) (ص .) (عا.) بی نظم ، بی قاعده ، قاراشمیش ، قر و قاطی .
-
هشلهف
فرهنگ فارسی معین
(هَ شَ هَ) (ص .) (عا.) 1 - بی نظم و ترتیب . 2 - بی معنی ، بیهوده .
-
شهربانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص . اِمر.) اداره ای که وظیفة آن حفظ امنیت شهر و استقرار نظم و تعقیب بزهکاران است و آن تابع وزارت کشور است ، نظمیه .