کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظام آموزش از دور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کماندو
فرهنگ فارسی معین
(کُ نُ دُ) [ فر. ] (اِ.) دسته ای از نظامیان که آموزش های ویژه دیده اند برای شبیخون زدن و حملات غافلگیرانه ، تکاور (فره ).
-
گیشا
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ ژاپنی . ] (اِ.) هر یک از دختران ژاپنی که برای تأمین عیش و سرگرمی مردان آموزش دیده اند.
-
غیرمنتظره
فرهنگ فارسی معین
( ~ مُ تَ ظِ رِ) (ص مر.) دور از انتظار، دور از پیش بینی .
-
متباعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ع ) (اِفا.) دور شونده از هم ، دور.
-
دور
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) آن چه از ما فاصله ای زمانی یا مکانی دارد.
-
غربت
فرهنگ فارسی معین
(غُ بَ) [ ع . غربة ] (مص ل .) دور شدن ، دور شدن از شهر و دیار.
-
پیش دانشگاهی
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص نسب . اِ.) مربوط یا منسوب به پیش از آموزش دانشگاهی . 2 - دورة یکسالة تحصیلی پایان دبیرستان برای آماده کردن داوطلب جهت ورود به دانشگاه .
-
پیش دبستانی
فرهنگ فارسی معین
(دَ بِ) (ص نسب . اِ.) 1 - مربوط به کودکانی که هنوز به دبستان نرفته اند. 2 - دورة آموزش پیش از دبستان ، دورة آمادگی .
-
درس
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) دانش آموزی ، آموزش . 2 - (مص م .) آموختن ، تعلیم دادن . 3 - (اِ.) هر بخش از کتاب که در یک نوبت آموخته شود ج . دروس .
-
هفت دور
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ یا دُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود دور سیارة دیگر آغاز گردد. این ادوار را از زحل آغاز کنند و به ترتیب فرود آیند تا به ماه (قمر) رسند. زحل ، عطارد، قمر...
-
استبعاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) بعید دانستن ، دور از قبول .
-
بردیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. دَ) (مص ل .) دور گشتن از راه اصلی .
-
جلا
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، از وطن دور شدن ، آوارگی .
-
جایب
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . جائب ] (اِفا.) خبررسنده از دور.
-
جدایی
فرهنگ فارسی معین
(جُ) (حامص .) 1 - دور از هم بودن . 2 - تنهایی .