کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشاطزده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نشاط
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِمص .) شادمانی ، خوشی ، سبکی .
-
آب نشاط
فرهنگ فارسی معین
(بِ نَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) منی .
-
ابنه زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ زَ دِ) (اِمف . ص مر.) 1 - مأبون . 2 - رسوا، بدنام . 3 - کسی که از وی نفرت دارند.
-
آفتاب زده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (ص مر.) آن که از گرمای آفتاب بیمار شده باشد.
-
جن زده
فرهنگ فارسی معین
(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه .
-
چشم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) (ص مف .) کسی که آسیبی از چشم بد به او رسیده باشد.
-
حیرت زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) متحیر، سرگشته .
-
خجالت زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) شرمسار، خجل .
-
دک زده
فرهنگ فارسی معین
(دَ زَ دِ) (ص مف .) کسی که ریش و سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد؛ چار ضرب زده .
-
ذوق زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - کسی که بر اثر شنیدن خبری خوش دچار هیجان و نشاط شده باشد. 2 - ویژگی چهره ای که در آن شادی نمایان است .
-
رقم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - نوشته شده . 2 - نقاشی شده .
-
زده شدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) بیزار شدن .
-
سال زده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ یا دَ) (ص مف .) (عا.) 1 - آفت - دیده ، آسیب دیده (محصول ). 2 - درختان میوه ای که بار نداده باشند.
-
سایه زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (ص مف .) جن زده .
-
سیم زده
فرهنگ فارسی معین
(مِ زَ دِ) (ص .) نقرة خالص .