کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسبت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - نسبت دادن ، منسوب کردن . 2 - مخصوص کردن ، ویژه گردانیدن .
-
جستوجو در متن
-
بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص م .) 1 - به بند کشیدن . 2 - منجمد کردن . 3 - نقاشی کردن . 4 - منجمد شدن . 5 - مغلوب کردن . 6 - نسبت دادن .
-
غرما کردن
فرهنگ فارسی معین
(غُ رَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) تقسیم کردن طلبکاران مال بدهکار ور - شکسته ای را به نسبت طلب بین خود.
-
بر خود بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. خُ. بَ تَ) (مص ل .) به خود نسبت دادن ، تظاهر کردن .
-
تنحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَحُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نسبت دادن . 2 - شعر یا، نوشته ای را به خود یا کسی نسبت دادن . 3 - مذهبی را اختیار کردن .
-
اسناد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نسبت دادن چیزی به کسی . 2 - منسوب کردن حدیث به کسی .
-
تحسین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آفرین گفتن . 2 - نیکو کردن ، به نیکی نسبت دادن .
-
انتحال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)به خود منسوب کردن . 2 - (اِمص .) سخن دیگری را به خود نسبت دادن .
-
تنصیص
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آشکار کردن معنی کلام . 2 - نسبت دادن حدیث به کسی که حدیث از او روایت شده .
-
تفظیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فظیع گردانیدن ، زشت و سخت کردن . 2 - به زشتی نسبت دادن . 3 - (اِمص .) زشتی ، شناعت ؛ ج . تفظیعات .
-
استلحاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراخواندن کسانی را برای به هم آمدن ، درخواست ملحق گردیدن . 2 - دعوی کردن که فرزند از آن من است ، به خود نسبت دادن .
-
تبعیض
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تقسیم و جدا کردن بعضی را از بعضی . 2 - (اِمص .) بعضی را بر بعضی برتری دادن . ؛~ نژادی برتر شمردن نژادی نسبت به نژاد دیگر.
-
اضافه
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ یا فَ) [ ع . اضافة ] (مص م .)1 - افزودن . 2 - در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمة دیگر برای تمام کردن معنی .
-
چپق
فرهنگ فارسی معین
(چُ پُ) [ تر. ] (اِ.) نوعی آلت تدخین دارای دسته ای چوبی و سری سفالی که توتون را در سر آن ریخته و دود کنند. ؛ ~کسی را کشیدن نهایت خشونت را نسبت به کسی اعمال کردن .