کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) منسوب کردن ، انتساب دادن .
-
جستوجو در متن
-
استناد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پشت دادن به چیزی . 2 - نسبت دادن . 3 - سند و مدرک نشان دادن .
-
تنحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَحُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نسبت دادن . 2 - شعر یا، نوشته ای را به خود یا کسی نسبت دادن . 3 - مذهبی را اختیار کردن .
-
فرافکنی
فرهنگ فارسی معین
(فَ فِ کَ) (اِمص .) 1 - خوی و خصلت هایی خود را ناآگاهانه به دیگران نسبت دادن . 2 - تعارض ها و ستیزهای درونی خود را به دنیای خارج نسبت دادن .
-
تأثیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) کسی را به گناه نسبت دادن .
-
انتساب
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نسبت داشتن . 2 - نسبت دادن .3 - (اِمص .)پیوستگی ، خویشی .
-
تحمیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) نسبت حماقت به کسی دادن ، احمق شمردن .
-
تغلیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به غلط نسبت دادن ، به غلط انداختن .
-
بر خود بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. خُ. بَ تَ) (مص ل .) به خود نسبت دادن ، تظاهر کردن .
-
تخطئه
فرهنگ فارسی معین
(تَ طِ ئِ ) [ ع . ] (مص م .) خطاکار خواندن . کسی را به خطا نسبت دادن .
-
تعییب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - معیوب ساختن . 2 - به عیب نسبت دادن .
-
بهتان
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دروغ بستن ، دروغ زدن . 2 - افتراء، نسبت بد دادن .
-
تحسین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آفرین گفتن . 2 - نیکو کردن ، به نیکی نسبت دادن .
-
اسناد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نسبت دادن چیزی به کسی . 2 - منسوب کردن حدیث به کسی .