کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرخ 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نرخ گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) (مص ل .) گران بها شدن .
-
جستوجو در متن
-
گران
فرهنگ فارسی معین
شدن ( ~ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - سنگین شدن ، وزین شدن . 2 - بالا رفتن نرخ .
-
گرانی
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (حامص .) 1 - بالا بودن نرخ و بها. 2 - دیدار شخصی که ناگوار و ناپسند باشد.
-
اسعار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] جِ سِعر. 1 - نرخ ها، قیمت ها. 2 - ارزها (پول بیگانه ).
-
غلاء
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گران شدن نرخ چیزی . 2 - (اِمص .) گرانی . 3 - قحطی ، نایابی .
-
تسعیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نرخ گذاشتن برای چیزی ، بها تعیین کردن . 2 - (اِ.) تبدیل ارز.
-
چک و چانه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - پرحرفی کردن . 2 - گفت و گوی زیاد برای پایین آوردن نرخ چیزی یا جوش دادن معامله ای .
-
مظنه
فرهنگ فارسی معین
(مَ ظِ نَّ) [ ع . مظنة ] (اِ.) 1 - گمان ، پندار. 2 - در فارسی به معنای بها و نرخ کالا. ج . مظان . ؛ ~ دستِ کسی آمدن از قیمت یا وضع خبردار شدن .
-
اوراق
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ ورق ؛ برگ ها، برگه ها. 2 - (عا.) کهنه ، فرسوده . 3 - پریشان احوال ، آشفته . ؛~ بهادار برگ های سهام ، سندهایی که معادل پولی آن را نظام بانکی هر کشور تضمین کرده است . ؛~ ِ قرضه برگه های بهاداری که دولت یا شرکتی منتشر می...
-
ارز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - بها، قیمت ، ارزش . 2 - پول خارجی ، پول بیگانه . ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک های مجاز و ب...
-
نان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قطعه ای از آرد خمیر کرده و بر آتش پخته که آن را می خورند. 2 - غذا. 3 - روزی ، رزق . ؛~ فانتزی هر یک از ناهای غیرسنتی . ؛~ باگت نان باریک و استوانه ای از آرد سفید که غیرسنتی است . ؛ ~ به نرخ روز خوردن (کن .) فرصت طلب و بی مسلک بودن...