کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نر،نره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نره
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَّ یا رُِ) (اِ.) 1 - نر و مذکر. 2 - آلت تناسلی مرد. 3 - موج . 4 - درشت هیکل و نتراشیده .
-
نر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) مذکر، مقابل ماده .
-
نره خر
فرهنگ فارسی معین
( ~ خَ) (اِمر.) 1 - خر نر. 2 - مجازاً مرد درشت هیکل بی فرهنگ .
-
نر و لاس کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ رُ کَ دَ) (مص م .) (عا.) جور کردن و دسته بندی کردن چیزی .
-
نر و ماده
فرهنگ فارسی معین
(نَ رُ دِ) (اِمر.) 1 - نرینه و مادینه . 2 - نوعی دگمه که بخشی ازآن در بخش دیگر فرو می رود.
-
جستوجو در متن
-
چول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = چل . چر: آلت تناسل نر، نره .
-
کیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اندام تناسلی نر به ویژه انسان که ادرار و منی از طریق سوراخی در سر آن دفع می شود، نره ، ذکَر، قضیب . ؛به ~ گاو زدن در پخش مالی یا چیزی اسراف کردن .