کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخ یا ریسمان تابیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نخ نخ
فرهنگ فارسی معین
(نَ نَ) (ق مر.) کم کم ، اندک .
-
نخ تاب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص فا.) نخ ریس .
-
نخ نما
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نَ) (ص فا.) فرسوده ، کهنه .
-
جستوجو در متن
-
دسک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) = دشک . دسه : رشته و ریسمان تابیده .
-
دشک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - رشتة تابیده که بر سوزن کشند. 2 - ریسمان خام .
-
رشته
فرهنگ فارسی معین
(رِ تِ) (ص مف .) 1 - تافته تابیده شده . 2 - (اِ.) ریسمان . 3 - تار، نخ . 4 - فرقه ، سلسله . ؛ ~ها را پنبه کردن کنایه از: نتیجه و حاصل کاری را از میان بردن .
-
زغوته
فرهنگ فارسی معین
(زَ تِ) (اِ.) نخ یا ریسمان که دور دوک پیچیده باشند.
-
فتیله
فرهنگ فارسی معین
(فِ لِ) [ ع . ] (اِ.) = پلیته : 1 - پنبه یا پارچة تابیده شده ای که از آن در چراغ های نفتی یا سوختن تدریجی هر مادة سوختنی دیگر استفاده می کنند. 2 - ریسمان مانندی است برای انفجار مواد منفجره از فاصلة دور.
-
تفته
فرهنگ فارسی معین
(تَ تِ یا تَ) 1 - (اِمف .) تابیده . 2 - (اِ.) تار عنکبوت .
-
شفته
فرهنگ فارسی معین
(شَ تَ یا تِ) (اِ.) بیضه مانندی است از ریسمان که بر دوک پیچیده شود.
-
کلاوه
فرهنگ فارسی معین
(کَ وَ یا وِ) (اِ.) = کلایه . کلافه : ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند.
-
گندله
فرهنگ فارسی معین
(گُ دُ لَ یا لِ) 1 - (ص .) گِرد، مانند گلوله . 2 - ریسمان گلوله شده .
-
مسد
فرهنگ فارسی معین
(مَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ریسمانی از لیف یا پوست درخت خرما. 2 - ریسمان محکم .
-
گره
فرهنگ فارسی معین
(گِ رَ یا رِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پیچیدگی و درهم شدگی نخ و ریسمان یا چیز دیگر. 2 - برآمدگی هایی از ساقه که برگ ها روی آن قرار دارند. 3 - مشکل ، گرفتاری . ؛ ~بر ابرو زدن کنایه از: رو ترش کردن ، عبوس شدن .