کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نحیف
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) لاغر، نزار.
-
جستوجو در متن
-
نزار
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (ص .) لاغر، نحیف .
-
غوی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص .) لاغر، نحیف ، ناتوان .
-
انگشتال
فرهنگ فارسی معین
(اَ گِ) (ص .) ضعیف و نحیف ، بیمار.
-
آیینة دق
فرهنگ فارسی معین
( ~ء دِ) (اِمر.) 1 - آیینه ای که چهرة انسان را زرد و نحیف نشان دهد. 2 - کنایه از: آدم عبوس و ترشرو.
-
استخوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - (عا.) لاغر، نحیف . 2 - رنگ استخوانی (کرم مایل به سفید).
-
ضریر
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد کور، نابینا. 2 - نحیف . ج . اضراء، اضرار.
-
آب شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) 1 - گداختن ، ذوب شدن . 2 - شرمنده شدن . 3 - ناپدید شدن . 4 - لاغر و نحیف شدن .5 - خجالت کشیدن . ؛از خجالت ~الف - بسیار شرمگین شدن . ب - رفتن آبرو.