کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحوي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نحوی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص نسب .) دانشمند علم نحو.
-
جستوجو در متن
-
نیم چرخ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.
-
نیم خیز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.
-
فجیعانه
فرهنگ فارسی معین
(فَ نَ یا نِ) [ ع - فا. ] (ق .) به نحوی دردناک ، به زاری .
-
کیمخت
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) پوست کفل اسب و خر که آن را به نحوی خاص دباغت کنند، ساغری .
-
سازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) 1 - ساختار، ساختمان . 2 - عامل (ریاضی ). 3 - واحد نحوی زبان (زبان - شناسی ).
-
موزیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) علم ترکیب اصوات و هنر عرضة آن ها به نحوی که برای شنونده مطبوع باشد، موسیقی . (فره ).
-
یله دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) لم دادن ، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استراحت کامل قرار گیرد.
-
کلام
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سخن ، حرف . 2 - جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی که چون گوینده خاموش شود، شنونده در انتظار نماند.
-
مزایده
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ دِ) [ ع . مزایدة ] (مص م .) در معرض فروش گذاشتن چیزی به نحوی که هر خریداری که قیمت بیشتر پیشنهاد کرد، به وی فروخته شود؛ حراج ؛ مقابل مناقصه .
-
ارکستر
فرهنگ فارسی معین
(اُ کِ) [ فر. ] (اِ.) گروه نوازندگان مختلف که با هم یک قطعه موسیقی را اجرا کنند ، سازگان (فره ) . ؛ ~سمفونیک ترکیبی از سازها به نحوی که قادر به اجرای آثاری با فرم سمفونی باشند. ؛ ~فیلار مونیک ارکستری که تحت پوشش انجمن دوستداران موسیقی باشد.
-
رکوع
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خم شدن . 2 - پشت خم کردن در نماز به نحوی که پشت وی افقی و محاذی زمین و کف دست روی سر زانو قرار گیرد . 3 - فروتنی کردن .
-
متدارک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رسنده به چیزی . 2 - درک کننده ، دریابنده ؛ ج . متدارکین . 3 - آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهوم ذم باشد و بقیة کلام به نحوی آورده شود که رفع توهم گردد.