کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناچار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناچار
فرهنگ فارسی معین
(ق .) ناگزیر، بیچاره .
-
جستوجو در متن
-
ناگزیر
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (ق .) ناچار.
-
هرآینه
فرهنگ فارسی معین
(هَ نِ) [ په . ] (ق .) ناچار، لابد، قطعاً.
-
لاجرم
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) [ ع . ] (ق مر.) ناچار، ناگزیر.
-
لامحاله
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . لامحالة ] (ق مر.) ناچار، ناگزیر.
-
لابد
فرهنگ فارسی معین
(بُ دّ) [ ع . ] (ق مر.) 1 - ناچار، ناگزیر. 2 - گویا، چنان که معلوم است .
-
مضطر
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ رّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - ناچار، بیچاره . 2 - تنگدست ، نیازمند.
-
جوندگان
فرهنگ فارسی معین
(جَ وَ دَ یا دِ) (اِ.) 1 - جِ جونده . 2 - دسته ای از پستانداران تیزدندان که دندان های پیشین آن ها پیوسته رشد می کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن ها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود، مانند: موش ، سنجاب .
-
انواء
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ. نوء، سقوط ستارة یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق . تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستارة دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. ؛علمِ ~: یکی از علوم...