کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نان خورش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نان خورش
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) (اِمر.) هر چیزی که به عنوان خورش با نان خورده شود.
-
واژههای مشابه
-
نان بده
فرهنگ فارسی معین
(ب د ) (ص فا.) (عا.) روزی رسان ، سخاوتمند.
-
نان پختن
فرهنگ فارسی معین
(پُ تَ) (مص م .) 1 - نان ساختن . 2 - توطئه کردن .
-
نان آور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) سرپرست خانواده .
-
نان بر
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص فا.) (عا.) کسی که باعث قطع شدن درآمد دیگران می شود.
-
نان پاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِمر.) 1 - تکه ای نان . 2 - قطعه زمینی که پادشاه به چاکر خود برای گذران معیشت می داد.
-
نان خواه
فرهنگ فارسی معین
(خاه ) (اِ.) تخمی خوش بوی و زردرنگ که گاهی روی خمیر نان پاشند.
-
نان خور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِفا.) زن و فرزند، کسی که تحت سرپرستی می باشد.
-
نان دانی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - (عا.) محلِ درآمد و کسب و کار. 2 - مجازاً: شکم ، معده .
-
نان کور
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) حق نشناس .
-
نان و آب دار
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (ص فا.) (عا.) پرمنفعت ، پردرآمد.
-
جستوجو در متن
-
ادام
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خورش ، نان خورش ، قاتق ، اِبا. 2 - پیشوای قوم . 3 - موافق و سازگار.
-
خورش
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) [ په . ] 1 - (اِمص .) خوردن . 2 - (اِ.) خوردنی ، طعام . 3 - آنچه با نان یا برنج خورند. خورشت نیز گویند.