کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناظر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناظر
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نظرکننده ، بیننده . 2 - کسی که بر کاری نظارت و رسیدگی می کند. 3 - مباشر، کارگزار. ج . نظار.
-
واژههای همآوا
-
ناذر
فرهنگ فارسی معین
(ذ ) [ ع . ] (ص فا.) 1 - نذرکننده . 2 - ترساننده ، بیم دهنده .
-
ناضر
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) تر و تازه کننده . 2 - بسیار سبز.
-
جستوجو در متن
-
آخته چی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. ] (ص مر.)داروغة اصطبل ، ناظر طویله ، میرآخور.
-
تماشاگر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) بیننده ، ناظر، کسی که تماشا می کند.
-
میراب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آبیار، نگهبان و ناظر تقسیم آب .
-
نظار
فرهنگ فارسی معین
(نُ ظّ) [ ع . ] (ص .) جِ ناظر؛ بینندگان ، تماشاچیان .
-
مشرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی یا چیزی که از بلندی بر کسی یا چیزی دیگر مسلط باشد. 2 - ناظر، نگرنده .
-
مباشر
فرهنگ فارسی معین
(مُ ش ) [ ع . ] (ص .) 1 - عامل ، فاعل ، انجام دهنده . 2 - ناظر، کارفرما.
-
محاق
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) پوشیده شده ، احاطه شده . 2 - سه شب آخر ماه قمری که در آن ماه از چشم ناظر زمینی دیده نمی شود.
-
دائرة البروج
فرهنگ فارسی معین
(ئِ رَ تُ لْ بُ) [ ع . ] (اِمر.) مدار حرکت ظاهری خورشید و آن عبارت از دوازده بُرجی است که خورشید - از دید یک ناظرِ زمینی - هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد.
-
مونیتور
فرهنگ فارسی معین
(مُ تُ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دستگاهی در رایانه (کامپیوتر) برای پاییدن و مشاهدة فعالیت ها در سیستم پردازشی به منظور تحلیل های بعدی ، صفحة نمایش رایانه ، نمایش گر. 2 - (در مخابرات ) شخص یا سیستم ناظر بر محیط یا صحنه یا دستگاه ، پایش گر. (فره ).