کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناراحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناراحت
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن چه که در آن راحت وآسایش نیست . 2 - ناآرام ، آشوب طلب . 3 - مضطرب ، پریشان .
-
جستوجو در متن
-
دلخور
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص مر.) رنجیده ، ناراحت .
-
منزعج
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ عِ) [ ع . ] (اِفا.) پریشان ، ناراحت ، بی آرام .
-
شکار
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ په . ] (اِ.) 1 - صید، حیوانی که شکار شود. 2 - (عا.) ناراحت ، رنجیده .
-
کارتریچ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) ظرف یا محفظه ای حاوی ماده ، وسیله یا جسمی که جا به جا کردن و استفاده از آن با دست دشوار و پردردسر یا ناراحت کننده است .
-
برزخ
فرهنگ فارسی معین
(بَ زَ) [ ع . ] 1 - ( اِ.) حایل بین دو چیز. 2 - حد فاصل میان بهشت و جهنم . 3 - (ص .) ناراحت ، عصبانی ، ناخشنود.
-
کلافه
فرهنگ فارسی معین
(کَ فِ) (ص .) 1 - درهم پیچیده . 2 - دارای حالت ناراحت وبی تاب بر اثر رویارویی با یک وضع آزاردهنده مثل سر و صدا، درد یا گرما و...
-
کلاه
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) سرپوش و هر چیزی که از پارچه و پوست و نمد و جز آن سازند و جهت پوشش بر سر گذارند و آن انواع گوناگون دارد: شاپو، نظامی ، مردانه ، زنانه ، ایمنی ، آهنی ، حصیری و مانند آن . ؛ ~ دو تن تو هم رفتن کنایه از: اختلاف پیدا کردن ، از هم ناراحت شدن ....