کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تباهی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - فساد. 2 - نابودی .
-
عدم
فرهنگ فارسی معین
(عَ دَ) [ ع . ] (اِمص .) نیستی ، نابودی .
-
اضمحلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ مِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نیست شدن . 2 - از هم پاشیدن . 3 - (اِمص .) نابودی .
-
انعدام
فرهنگ فارسی معین
(اِ عِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) معدوم شدن ، نابود شدن . 2 - (اِمص .) نیستی ، نابودی .
-
شش و پنج زن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص فا.) 1 - کنایه از: قمار باز و کسی که هر چه دارد در معرض تلف و نابودی می گذارد. 2 - کسی که از هر تعلقی آزاد است .
-
فنا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . فناء ] 1 - (مص ل .) نیست شدن ، نابود شدن . 2 - (اِمص .) نیستی ، نابودی .
-
پنبه
فرهنگ فارسی معین
(پَ بِ) (اِ.) گیاهی علفی و یک ساله که از غوزة آن ریسمان و پارچه درست کنند. ؛با ~ سر کسی را بریدن آهسته و نرم نرم کسی را بی آن که متوجه باشد به نابودی کشاندن .
-
تیشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) [ په . ] (اِ.) ابزاری فلزی که نوک آن پهن و تیز است و در نجاری و سنگ تراشی به کار می رود. ؛~ به ریشة خود زدن کنایه از: خود را به آستانه نابودی کشاندن .
-
غی
فرهنگ فارسی معین
(غَ یّ) 1 - (مص ل .) گمراه شدن . 2 - (اِ مص .) گمراهی . 3 - تباهی ، فساد. 4 - هلاک ، نابودی . 5 - (اِ.) نام جایی است در دوزخ .
-
فساد
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تباه شدن . 2 - متلاشی شدن ، از بین رفتن . 3 - (اِمص .) تباهی ، خرابی . 4 - نابودی . 5 - (اِ.) فتنه ، آشوب . 6 - لهو و لعب . 7 - کینه ، دشمنی .