کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناآرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناراحت
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن چه که در آن راحت وآسایش نیست . 2 - ناآرام ، آشوب طلب . 3 - مضطرب ، پریشان .
-
تخم جن
فرهنگ فارسی معین
(تُ مِ جِ)(اِمر.) (کن .) 1 - کودک ناآرام . 2 - بچة زبر و زرنگ . 3 - لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک .
-
سرکه
فرهنگ فارسی معین
(س کِ) (اِ.) مایعی است اسیدی بسیار تُرش و با بوی تند و زننده که از انگور، خرما، انجیر، گرفته می شود و طبیعت آن سرد و خشک است . ؛ ~ فروختن کنایه از: ترشرویی کردن . ؛ مثل سیر و ~ جوشیدن کنایه از: ناآرام بودن ، در تب و تاب بودن .
-
مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) پرنده . ج . مرغان . به طور عام نام هر جانور بالدار پرندة تخم گذار که بدنش از پر پوشیده شده باشد. مق خروس . ؛قاطی ~ها شدن کنایه از: ازدواج کردن ، زن گرفتن . ؛ ~یک پا دارد کنایه از: روی حرف و نظر خود ایستادن ، یکدنگی ، لجبازی ....