کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
می زد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
می خوش
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) (ص .) ملس ، ترش و شیرین .
-
واژههای همآوا
-
میزد
فرهنگ فارسی معین
(مَ زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مجلس شراب و بزم . 2 - چیز خوردنی که در جشن های مذهبی سر سفره گذارند.
-
جستوجو در متن
-
زد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) صمغ .
-
سهم زد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص مف .) بیمناک .
-
بندزن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص فا.) آن که ظروف شکسته را پیوند می زد.
-
چالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) زد و خورد، جنگ و جدال .
-
درگیر
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - گرفتار. 2 - مشغول . 3 - آغاز زد و خورد.
-
دهاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ دِ) (اِمر) زد و خورد، هیاهو.
-
زد
فرهنگ فارسی معین
و بند (زَ دُ بَ)(اِمر.) (عا.) توطئه ، توطئه - چینی .
-
زد و خورد
فرهنگ فارسی معین
(زَ دُ خُ) (اِمر.) درگیری ، نزاع .
-
شانه کاری
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (حامص .) درآویختن با کسی ، زد و خورد کردن .
-
گردگیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - خاکروبی . 2 - (عا.) نزاع ، زد و خورد.
-
تضارب
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص م .) یکدیگر را زدن ، زد و خورد کردن .