کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
می بد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
می خوش
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) (ص .) ملس ، ترش و شیرین .
-
جستوجو در متن
-
بد
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص .) زشت ، ناپسند.
-
بد
فرهنگ فارسی معین
(بُ دّ) [ ع . ] ( اِ.) چاره ، گریز.
-
وعید
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وعدة بد دادن ، بیم دادن . 2 - (اِ.) وعدة بد، تهدید.
-
بد
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بُ) [ په . ] 1 - (ص .) مهتر، سرور بزرگ . 2 - (پس .) دارنده ، صاحب ، خداوند مانند: سپهبد.
-
سکسک
فرهنگ فارسی معین
(سُ سُ) (اِ. ص .) 1 - زمین بد و نا - هموار. 2 - اسبی که بد و ناهموار راه رود.
-
اختروارون
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) طالع بد.
-
پشور
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِ.) نفرین ، دعای بد.
-
تیموک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بد اخم ، ترشرو.
-
طیره
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . طیرة ] (اِ.) فال بد.
-
نفرین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) دعای بد، لعنت .
-
غساک
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِ.) بوی بد.
-
غنده
فرهنگ فارسی معین
(غَ دِ) (اِ.) بوی بد.
-
کژباز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بد معامله ، متقلب .