کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میل بازی ٬ میله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میل میلی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) پارچه ای که دارای راه های عمودی است ، راه راه .
-
جستوجو در متن
-
هال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قرار، آرامش ، صبر. 2 - میله های ساخته شده از سنگ و گچ در کناره های میدان چوگان بازی .
-
صبی
فرهنگ فارسی معین
(صَ با) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کار بچگانه کردن . 2 - با کودکان بازی کردن . 3 - به کودکی میل کردن .
-
دیلم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) میله ای آهنی برای سوراخ کردن دیوار یا حرکت دادن اجسام سنگین .
-
مهره باختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) 1 - بازی نرد. 2 - قمار، قمار کردن . 3 - حقه بازی کردن .
-
ور رفتن
فرهنگ فارسی معین
(وَ. رَ تَ) (مص ل .) بازی بازی کردن ، با چیزی خود را مشغول کردن .
-
تاب بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) بازی و تفریح کردن با تاب .
-
صبی
فرهنگ فارسی معین
(ص با) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی . 2 - (اِمص .) کودکی ، طفلی ، طفولیت .
-
لهو
فرهنگ فارسی معین
(لَ وْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بازی کردن . 2 - (اِ.) آنچه مایة سرگرمی و بازی باشد. 3 - بازی ، طرب ، لعب .
-
بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - سرگرم شدن به بازی . 2 - مشغول شدن به چیزی برای گذراندن وقت . 3 - قمار کردن .
-
فوتبال دستی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ انگ - فا . ] (اِ.) نوعی بازی با وسیله ای میز مانند معمولاً چوبی و مستطیل شکل شبیه زمین فوتبال در اندازه های مختلف که از میله هایی دارای چند آدمک و دو دروازه تشکیل می شود و هر یک از بازیکنان سعی می کنند با چرخاندن میله ها و ضربه زدن به توپ توس...
-
صنعت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - ظاهرسازی کردن ، حیله کردن . 2 - بازی کردن .
-
تجمش
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ مُّ) (مص ل .) 1 - بازی کردن . 2 - مغازله کردن .
-
مهازله
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ یا زِ لَ) [ ع . مهازلة ] 1 - (مص ل .) بازی کردن ، بیهودگی کردن . 2 - هزل گفتن ، شوخی کردن . 3 - (اِمص .) بازی ، بیهودگی . 4 - هزل گویی .