کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدانبند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میدان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پهنه زمین ، عرصه . 2 - محوطه ای که چند خیابان بدان وصل می شود، فلکه . ج . میادین . 3 - زمین یا محوطة بازی و مسابقه .
-
بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - زنجیر و ریسمانی که بر پای و دست اسیران بندند. 2 - گره . 3 - محل به هم پیوستن دو چیز. 4 - مفصل . 5 - هر یک از فصول و فقرات نامه ها، قوانین و لوایح . 6 - سدی که در پیش آب بندند. 7 - حبس . 8 - نیرنگ ، فریب . 9 - عهد، پیمان .
-
میدان دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) (عا.) به کسی اجازه انجام هر کاری را دادن .
-
آویزه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) ( اِ.) بند ناف .
-
آب بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص . اِمر.) 1 - سَّد. 2 - کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند. 3 - کسی که تَرَک ظروف شکسته را می گرفت .
-
بند آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ)(مص ل .) 1 - بازایستادن . 2 - بسته شدن . 3 - متوقف شدن .
-
بند آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) 1 - جلوی جریان چیزی را گرفتن . 2 - مقاومت نشان دادن و ماندن در جایی .
-
بند انداختن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. اَ تِ) (مص م .) برچیدن موی چهرة زنان به وسیلة بند.
-
بند زدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. زَ دَ)(مص م .) ظرف های شکسته را پیوند زدن .
-
بند شدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - چسبیدن . 2 - محکم شدن .
-
بند شهریار
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ شَ)(امر.) یکی از آهنگ های موسیقی قدیم ایران .
-
بند کردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - اسیر کردن . 2 - محکم گرفتن . 3 - محکم کردن .
-
بند ناف
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ) (اِمر.) رشته ای که جنین را در پستانداران به جفت متصل می کند و رابط بین مادر و جنین است .
-
باره بند
فرهنگ فارسی معین
(رِ بَ) (اِمر.) طویله ، اصطبل .
-
پری بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (ص مر.) نک پری افسا.