کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میدان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پهنه زمین ، عرصه . 2 - محوطه ای که چند خیابان بدان وصل می شود، فلکه . ج . میادین . 3 - زمین یا محوطة بازی و مسابقه .
-
واژههای مشابه
-
میدان دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) (عا.) به کسی اجازه انجام هر کاری را دادن .
-
جستوجو در متن
-
پیکارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) میدان جنگ ، رزمگاه .
-
رزمگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) میدان جنگ .
-
میدانگاه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) میدان .
-
ناوردگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) رزمگاه و میدان جنگ .
-
میادین
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ میدان .
-
آوردگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) آوردگه ، میدان جنگ ، عرصة کارزار.
-
لرد
فرهنگ فارسی معین
(لَ)(اِ.) 1 - خارج ، بیرون . 2 - میدان ، صحرا.
-
پشت دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص . ل ) 1 - به چیزی تکیه دادن . 2 - روگردانیدن ، پشت به میدان جنگ کردن .
-
زه زدن
فرهنگ فارسی معین
(زِ. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) از پا درآمدن ، از میدان به در رفتن .
-
گرنگ
فرهنگ فارسی معین
(گُ رَ) (اِ.) = کرنگ : 1 - لشکرگاه . 2 - میدان جنگ .
-
ماتادور
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ فر. ] (اِ.) کسی که در میدان عمومی با گاو مبارزه می کند، گاوباز.