کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میان دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسته میان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کنایه از: آمادة به خدمت .
-
دست میان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) غلاف و کمر شمشیر.
-
میان بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص ل .) آماده شدن .
-
میان بسته
فرهنگ فارسی معین
(بَ تِ) (ص مف .) آماده ، مهیا.
-
میان بر
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) (عا.) راهی غیر از راه اصلی که کوتاه تر باشد.
-
میان بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) کمربند و هرآن چه بر کمر می بندند.
-
میان پرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (اِمر.) نقطه هایی که بین حروف پا پرده های متروک گذارند، نیم پرده .
-
میان دار
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) 1 - واسطه ، شفیع . 2 - استاد زورخانه .
-
گشاده میان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ق .) بدون آمادگی ، مقابل بسته میان .
-
کمر بر میان بستن
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ. بَ. بَ تَ) (مص ل .) نک کمر بستن .
-
جستوجو در متن
-
چپانیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن .
-
خشتک
فرهنگ فارسی معین
(خِ تَ) (اِمصغ .) پارچه ای که میان دو پاچه شلوار دوزند. ؛ ~ ِ کسی را جر دادن کنایه از: آبروی کسی را بردن ، به باد فحش و فضاحت گرفتن .
-
آیش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) 1 - (اِمص .) اسم مصدر از آمدن . 2 - ( اِ.)زمان بین بار دادن درختانی که یکسال در میان بار می دهند. 3 - در کشاورزی به زمین آماده برای کشت می گویند.
-
کمر
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - میان ، پشت . 2 - آنچه بر میان بندند. 3 - میانه و وسط کوه . ؛ ~ کاری را شکستن کنایه از: بخش مهمی از آن کار را انجام دادن . ؛ ~راست کردن تجدید قوا کردن ، دوباره نیرو گرفتن .