کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانه 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میانه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .)فاصله گرفتن ، دور شدن .
-
میانه رو
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (ص فا.) معتدل ، کسی که نه افراط می کند نه تفریط .
-
جستوجو در متن
-
اعتدال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) میانه روی . 2 - ( اِ.) حد میانه .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - بازو. 2 - واحد طول ، از نوک انگشت میانه تا آرنج .
-
سواء
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) وسط ، میانه . 2 - یکسان ، برابر. 3 - (ق .) جز، مگر.
-
ترنج
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) نقشی است در میانة قالی یا قالیچه که آمیزه ای است از گل و برگ و شاخه های اسلیمی .
-
اواسط
فرهنگ فارسی معین
(اَ س ِ) [ ع . ] (ص .) جِ وسط ؛ 1 - میانه ها، میان ها. 2 - مردمان متوسط .
-
اوسط
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ سَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - پسندیده تر. 2 - برگزیده . 3 - میانه ، میانین .
-
عوان
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - میانه سال . 2 - در فارسی به معنای نگهبان ، پاسبان .
-
اکتهال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دو موی شدن . 2 - (اِمص .) دو مویی . 3 - میانه سالی .
-
وسیط
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میانجی دو دشمن . 2 - آن که از لحاظ نسب خانوادگی میانه ولی از لحاظ قدر و منزلت بلندتر باشد.
-
قصد
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اراده کردن . 2 - (اِ مص .) میانه روی . 3 - از روی عمد و غرض .
-
قاموس
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (اِ.) میانه دریا. 2 - کتاب لغت . 3 - (ص .) رازدار، صاحب سرُ. 4 - ذات ، طبیعت . 5 - ذهنیت ، نظر.
-
خلال
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چوب باریکی که لای چیزی گذارند. 2 - چوب باریکی که با آن خردة غذای مانده در لای دندان ها را خارج کنند. 3 - میانة چیزی .