کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکرر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکرر
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ رَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) تکرار شده . 2 - (ق .) به دفعات ، بارها.
-
جستوجو در متن
-
هزاری
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ق . کثرت ) (عا.) 1 - هزار بار. 2 - مکرر، به دفعات بسیار.
-
روتین
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] (ص . اِ.) کاری که به طور منظم یا به طور معمول و مکرر انجام می شود.
-
پیج
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ انگ . ] (اِمص .) عمل فراخواندن کسی ، معمولاً به طور مکرر، برای مراجعة فوری ، پی جویی . (فره ).
-
بازپرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - پرسش مکرر. 2 - از نظر حقوقی ، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس .
-
پانیذ
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = پانید. فانیذ: 1 - شکر سرخ . 2 - قند مکرر، شکر قلم ، شکربرگ . 3 - نوعی حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظ تر که از شکر و روغن و بادام تلخ و خمیر می ساختند؛ سکرالعشر.
-
موزر
فرهنگ فارسی معین
(مُ زِ) [ آلما. ] (اِ.) (نام سازندة تفنگ ) 1 - تفنگی که در سال 1872 م . در آلمان متداول شد و بعدها مکرر تکمیل گردید. 2 - تپانچه ای که نوع عالی آن بر قنداق چوبین سوار می شود.
-
کفشیر
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - لحام ، لحیم . 2 - آن چه که بدان شکستگی ظروف مسین و برنجین را لحیم کنند مانند: ارزیر، قلعی و بوره . 3 - مجازاً: ظرف مسین یا برنجین شکسته که مکرر لحیم کرده باشند.