کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) یک بار مکیدن .
-
مک
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (ق .) (عا.) درست ، تمام ، کامل .
-
واژههای مشابه
-
مک کارتیسم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ انگ . ] (اِ.) مکتب سیاسی ایجاد شده به وسیلة جوزف مک کارتی (1908 - 1957) سناتور آمریکایی ، براساس برچسب زدن به مخالفان سیاسی ، به ویژه روشنفکران جهت بی اعتبار کردن آنان در نزد تودة مردم به بهانة پیشگیری از نفوذ کمونیسم .
-
کک مک
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ) (اِمر.) لکه های ریز قهوه ای یا سیاه که روی صورت یا قسمت های دیگر بدن انسان بوجود می آید.
-
لک و مک
فرهنگ فارسی معین
(لَ کُ مَ) (اِمر.) خال های سرخ و سیاه و متعدد و بدون برآمدگی بر پوست .
-
جستوجو در متن
-
بهک
فرهنگ فارسی معین
(بَ هَ) ( اِ.) لک و پیس ، کک و مک .
-
تاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - کک و مک . 2 - ماه گرفتگی .
-
شیرلان
فرهنگ فارسی معین
[ شیر + لان ، پس . مک . ] (اِمر.) جایی که در آن شیر فراوان باشد؛ شیرناک .
-
بسنج
فرهنگ فارسی معین
(بِ سَ) ( اِ.) کک و مک ، خشکی و لکه ای که روی صورت انسان پیدا شود.
-
بهق
فرهنگ فارسی معین
(بَ هَ) [ معر. ] ( اِ.) خال ها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن ، لک و پیس . کک و مک . بهک نیز گویند.