کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُّقِيمٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مقیم
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اقامت گزیده .
-
جستوجو در متن
-
ثاوی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.)1 - فرودآینده . 2 - اقامت (دراز) کننده ، مقیم .
-
ساکن
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بی حرکت . 2 - مقیم ، سکونت داشتن .
-
متوطن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ طِّ) [ ع . ] (اِفا.) اقامت کننده ، مقیم شونده .
-
انس
فرهنگ فارسی معین
(اَ نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که بدو انس گیرند. 2 - گروهی که در یک جا مقیم باشند؛ ج . آناس .
-
دوبرجی
فرهنگ فارسی معین
(دُ بُ) (ص مر.) 1 - کبوتری که در کبوترخان مقیم نماند. 2 - کنایه از: زن بلهوس ، روسپی .
-
طاری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - آینده . 2 - ناگاه در آینده . 3 - ناگاه روی داده ، عارض . 4 - گذرنده غیر - مقیم .
-
نزیل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - فرود آمده یا مقیم . 2 - مهمان . 3- طعام با برکت .
-
ماندنی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص لیا.) 1 - کسی که زنده خواهد ماند. 2 - قابل دوام . 3 - مقیم ، ماندگار.
-
گذاشته
فرهنگ فارسی معین
(گُ تِ یا تَ) (اِمف .) 1 - عبور داده ، گذرانیده . 2 - عبور کرده ، گذشته . 3 - سپری کرده . 4 - نهاده ، قرار داده . 5 - جا داده ، مقیم کرده . 6 - رها کرده ، ترک کرده . 7 - عفو کرده ، بخشوده .
-
نشانده
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ یا دِ) (ص مف .) 1 - به نشستن واداشته . 2 - جلوس داده . 3 - جا داده ، مقیم ساخته . 4 - (عا.) زنی روسپی که او را به خانه آورده نفقة او را متعهد شوند و از ادامة عمل بد بازدارند و از او متمتع گردند بدون ازدواج . 5 - کاشته . 6 - برپا داشته . 7 - نه...