کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُمْسِکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ممسک
فرهنگ فارسی معین
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) بخیل ، خسیس .
-
واژههای همآوا
-
ممسک
فرهنگ فارسی معین
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) بخیل ، خسیس .
-
جستوجو در متن
-
تنگ چشم
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ یا چِ) (ص مر.) بخیل ، ممسک .
-
کنس
فرهنگ فارسی معین
(کِ نِ) (ص .) (عا.) خسیس ، ممسک .
-
گرسنه چشم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ) (ص مر.) کنایه از: بخیل و ممسک .
-
کنغاله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لِ) (ص .) 1 - فاحشه ، روسپی . 2 - بخیل ، ممسک .
-
مناع
فرهنگ فارسی معین
(مَ نّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار منع کننده ، بازدارنده . 2 - بخیل ، ممسک .
-
کنایه
فرهنگ فارسی معین
(کِ یِ) [ ع . کنایة ] (مص ل .) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک . ج . کنایات .
-
مفتح
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ تَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) گشوده شده ، باز شده . 2 - (اِ.) قلمی (شعبه ای از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوط به دادخواهی به کار می رفته ).