کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُلْکِهِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملکه
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ کِ) [ ع . ملکة ] (اِ.) سرعت ادراک و دریافت ذهن . ج . ملکات .
-
ملکه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ملکة ] (اِ.) 1 - زن پادشاه ، شهبانو. 2 - زنی که پادشاه باشد. 3 - زنی که نمونة بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است : ملکه عصمت ، ملکه زیبایی و مانند آن . 4 - جنس مادة بالغ و بارور در جامعة حشره های اجتماعی (زنبور عسل ، موریانه ، مورچه ) که ...
-
ملکه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) بسیار خوب و دقیق در یاد و حافظه ماندن .
-
واژههای همآوا
-
ملکه
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ کِ) [ ع . ملکة ] (اِ.) سرعت ادراک و دریافت ذهن . ج . ملکات .
-
ملکه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ملکة ] (اِ.) 1 - زن پادشاه ، شهبانو. 2 - زنی که پادشاه باشد. 3 - زنی که نمونة بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است : ملکه عصمت ، ملکه زیبایی و مانند آن . 4 - جنس مادة بالغ و بارور در جامعة حشره های اجتماعی (زنبور عسل ، موریانه ، مورچه ) که ...
-
جستوجو در متن
-
شاهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) ملکة زنبور عسل .
-
شهبانو
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) ملکه ، همسر شاه .
-
ملکات
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ملکه .
-
امپراتریس
فرهنگ فارسی معین
(اِ پِ تِ) [ از فر. ] (اِ.) = امپراطریس : زوجة امپراتور، ملکه ، شهربانو.
-
ترکان
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ تر. ] (اِ. ص .) 1 - ملکه ، شهربانو. 2 - لقب زنان ارجمند، بی بی ، بیگم .
-
ملکت
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ) [ ع . ملکة ] (اِ.) 1 - پادشاهی ، سلطنت . 2 - کشور، مملکت .