کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُخْرِجُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مخرج
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) بیرون آمده ، استخراج شده .
-
مخرج
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای خروج . 2 - عددی که در زیر خط کسری قرار گرفته است . 3 - جایگاه تولید هر یک از آواهای زبان . ج . مخارج .
-
مخرج
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) خراج دهنده ، ادا کنندة باج .
-
واژههای همآوا
-
مخرج
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) بیرون آمده ، استخراج شده .
-
مخرج
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای خروج . 2 - عددی که در زیر خط کسری قرار گرفته است . 3 - جایگاه تولید هر یک از آواهای زبان . ج . مخارج .
-
مخرج
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) خراج دهنده ، ادا کنندة باج .
-
جستوجو در متن
-
لال و پتی
فرهنگ فارسی معین
(لُ پَ)(ص مر.)آن که زبان او گیرد و بعضی حروف رانتواند از مخرج خود ادا کند.
-
مخارج
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مخرج . هزینه ، هزینة زندگی .
-
پیزه
فرهنگ فارسی معین
(پِ زِ یا زَ) (اِ.) = پیزی : 1 - شکم . 2 - (عا.) مقعد، مخرج .
-
راست روده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِمر.) قسمت انتهایی رودة بزرگ که به مخرج ختم می شود، رودة مستقیم ، رکتوم .
-
آروغ
فرهنگ فارسی معین
(رُ) ( اِ.) = آروق : گازی که در لوله های گوارشی ایجاد شود. اگر این گاز در معده باشد ممکن است با صدای مخصوصی از دهان خارج شود و اگر در روده باشد از مخرج خارج می گردد، باد گلو.
-
کرمک
فرهنگ فارسی معین
(کِ مَ) (اِمصغ .) 1 - نوعی سوپاپ لاستیک دوچرخه که در موقع باد زدن به طور خودکار باز و بسته می شود و از خروج باد لاستیک جلوگیری می کند. 2 - نوعی کرم کوچک سفید رنگ که در چین های مخرج (خصوصاً انسان ) تخم ریزی می کند.
-
گوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) باد صداداری که از مخرج انسان خارج می شود، تیز، ضرطه . ؛ ~ چه ربطی به شقیقه دارد کنایه از: دو چیز نامتجانس و نامربوط ، جواب حرف نامربوط . ؛گنده ~ی کردن ادعا کردن ، تفاخر بی اصل و اساس کردن .