کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُحِيطٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
محیط
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فراگیرنده ، احاطه کننده . 2 - پاره خطی که دور سطحی را فرا می گیرد. 3 - آگاه و باخبر.
-
جستوجو در متن
-
پیرامون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - گرداگرد،حوالی . 2 - محیط .
-
چندبر
فرهنگ فارسی معین
(چَ بَ) (اِمر.) سطحی که چند خط مستقیم بر آن محیط باشد، کثیرالاضلاع ، چند ضلعی .
-
تورنسل
فرهنگ فارسی معین
(نِ سُ) [ فر. ] (اِ.) جسمی که از تخمیر گل سنگ ها به وسیلة ادرار یا به مجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجاد می شود. تورنسل در محیط اسیدی به رنگ سرخ و در محیط قلیایی به رنگ آبی درآید.
-
اکوتوریسم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی جهانگردی به منظور بازدید از جاذبه های طبیعی که به حفظ محیط زیست نیز کمک می کند، طبیعت - گردی . (فره .)
-
الکترود
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ تِ رُ) [ فر. ] (اِ.) عنصر رسانایی که از راه آن جریان الکتریکی به یک محیط وارد یا از آن خارج شود؛ الکترد.
-
بازتاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) 1 - برگشت ، انعکاس . 2 - مجازاً: اثری که از چیزی در دیگران یا در محیط پدیدار شود. 3 - پاسخ غیرارادی موجود زنده به محرک (روانشناسی ).
-
پرورشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) 1 - مربوط یا منسوب به پرورش . 2 - پرورش یافته و پرورده شده در خارج از محیط طبیعی خود.
-
خونسرد
فرهنگ فارسی معین
(سَ)(ص مر.) 1 - بردبار، کسی که زود خشمگین نشود. 2 - جانوری که حرارت بدنش با حرارت محیط تغییر می کند. مانند بعضی از خزندگان .
-
دور
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - گردش . 2 - حرکت دورانی چیزی . 3 - نوبت . 4 - پیرامون ، محیط . 5 - عصر، زمان .
-
نیم دایره
فرهنگ فارسی معین
( یِ رِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) منحنی ای معادل نصف محیط دایره ، قوسی بزرگ .
-
قوس
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کمان . 2 - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی .3 - بخشی از محیط دایره .
-
گودی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .)(اِ.)1 - وضع یا کیفیت گود بودن . 2 - داشتن کف یا بستری در پایین تر از سطح محیط .
-
اهلیلجی
فرهنگ فارسی معین
(اِ لَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اگر دو قوس از دایره - که هر یک از نصف دایره کمترند - بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب ) آن ها به یک سمت نباشد آن را «اهلیلجی » گویند.