کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَيِّتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِّ) [ ع . ] (ص .) مرده . ج . اموات .
-
جستوجو در متن
-
اموات
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ میُت ؛ مردگان ، درگذشتگان .
-
چهارتکبیر
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) اشاره است به نماز میت که در آن چهار تکبیر باید بگویند.
-
حنوط
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) دارویی معطر مانند کافور که پس از غسل میت به جسد می زنند تا دیرتر متلاشی شود.
-
شب غریب
فرهنگ فارسی معین
(شَ غَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نان و حلوایی که در شب اول دفن میت به جهت ترویح روح او قسمت کنند.
-
گورخوان
فرهنگ فارسی معین
(خا) (ص فا.) = گورخواننده : 1 - آن که بر سر قبر قرآن خواند؛ قاری قرآن بر گور مرده . 2 - آن که بر سر قبر تلقین میت کند؛ ملقن .
-
نفل
فرهنگ فارسی معین
(نَ فَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) غنیمت . 2 - غنیمتی که از دشمن برای مصالحه گیرند. 3 - مالی که شرعاً متعلق به پیغمیر یا امام است (از قبیل اموال میت بلاوارث ، جنگل های طبیعی و غیره )؛ ج . انفال .
-
جودان
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جُ) (اِمر) 1 - نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند؛ مق . کافور میت . 2 - نوعی از چوب بید که از آن دستة بیل سازند، جودانک . 3 - سیاهی ای شبیه به دانة جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند. 4 - جنسی از ا...