کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَهگرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرفت
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ) (مص مر.) 1 - مؤاخذه ، ایراد. 2 - گرفتن ، اخذ. 3 - غرامت ، تاوان . 4 - خسوف ، کسوف . 5 - گرفتاری . 6 - جرم ، جنایت .
-
مه
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) مخفف ماه .
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ په . ] 1 - حرف نفی به معنای «نه ». 2 - نشانة دعای منفی که قدما به کار می بردند.
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (اِ.) بخاری است که گاهی در هوای مرطوب تولید می شود و در فضا پراکنده می گردد.
-
مه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (ص .) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ فر. ] (اِ.) پنجمین ماه از سال میلادی .
-
جستوجو در متن
-
مس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص .) بزرگ ، مه .
-
ماغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مرغابی سیاه . 2 - مِه ، بخار.
-
نزم
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِ.) بخار یا مه غلیظ نزدیک به زمین که هوا را تاریک می کند.
-
غیم
فرهنگ فارسی معین
(غِ یا غَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر، ابر بارنده . 2 - مه .
-
لئامت
فرهنگ فارسی معین
(لِ مَ) [ ع . لا´مة ] (اِمص .) بخیلی ، فرومایگی .
-
دهره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ یا رِ) (اِ.) = داره . دهار: 1 - نوعی حربة دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است . 2 - داس . 3 - شمشیر کوچک دو د مه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد.