کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَلى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملی
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ یّ) [ ع . ] (ص .) توانگر، توانا.
-
ملی
فرهنگ فارسی معین
(مِ لّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - آن چه مربوط به ملت و قوم باشد. 2 - طرفدار ملت ، هوادار ملت .
-
ملی کردن
فرهنگ فارسی معین
(مِ لّ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مالکیت دولت بر بخشی از صنایع وفعالیت های تولیدی یا اقتصادی .
-
ملی گرا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص مر.) دلبستگی و اعتقاد به ملت خویش ، ناسیونالیسم .
-
جستوجو در متن
-
ناسیونالیسم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) تعصب ملی ، احساسات ملی .
-
ناسیونال
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) ملی ، قومی .
-
جهان وطنی
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ طَ) (اِمر.) مکتبی که هواداران آن خواهان از میان برداشتن مرزهای ملی و تشکیل یک حکومت جهانی هستند، انترناسیونال .
-
ایزولاسیونیسم
فرهنگ فارسی معین
(زُ) [ انگ . ] (اِ.) کناره گیری ، کناره خواهی . در اصطلاح سیاسی نظریه ای که نداشتن رابطة نزدیک با ملت های دیگر را راه بهتری برای حفظ منافع ملی می شمارد.
-
شعایر
فرهنگ فارسی معین
(شَ یِ) (اِ.) جِ شعاره ، شعیره . 1 - نشانه ها، علامت ها. 2 - هر یک از مناسک حج . 3 - آداب و رسوم مذهبی یا ملی .
-
ردیف
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رده ، رسته . 2 - کلمه یا کلماتی که عیناً در آخرِ مصراع ها تکرار شود. 3 - پایه و رکن اساسی موسیقی ملی ایران است که به «مقام »، «دایرة ملایم » و «آواز»، تقسیم می شود، دستگاه .
-
نوروز
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ په . ] (اِمر.) 1 - روز نو، روز تازه . 2 - روز اوّل فروردین که بزرگترین جشن ملی و آغاز سال نو ایرانیان است آن گاه که روز و شب برابر گردد، عید.
-
غرور
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فریب دادن . 2 - (مص ل .) به خود بالیدن . 3 - (اِمص .) تکبر، نخوت . 4 - فریفتگی . ؛~ ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویش .
-
حاکمیت
فرهنگ فارسی معین
(کِ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - حاکم بودن ، مسلط بودن . 2 - اعمالی که دولت ها برای اعمال قدرت و حل مسایلی که به حفظ نظم عمومی وابسته است انجام دهند. ؛~ ِ ملی حقی است که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته است و به موجب آن ملت ها باید برسرنوشت خود حاکم با...
-
چپ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) 1 - (ص . ق .) کج ، ناراست . 2 - (ص .) واژگون . 3 - لوچ ، دو بین . 4 - کسی که با دست چپ کار می کند. 5 - (اِ.) طرف چپ . 6 - اصطلاحی سیاسی و آن عنوانی است برای تمام کسانی که در مرام های سیاسی خود خواستار دگرگونی ها و تحولات انقلابی و تند می باشند....