کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَقْعَدِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مقعد
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای نشستن . 2 - دبر و سوراخ کون . ج . مقاعد.
-
مقعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بر جای مانده . 2 - آن که به سبب مرض (قعاد) نتواند بر پای خیزد، زمینگیر.
-
واژههای همآوا
-
مقعد
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای نشستن . 2 - دبر و سوراخ کون . ج . مقاعد.
-
مقعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بر جای مانده . 2 - آن که به سبب مرض (قعاد) نتواند بر پای خیزد، زمینگیر.
-
جستوجو در متن
-
نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.
-
هره
فرهنگ فارسی معین
(هُ رُِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.
-
مرز
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) مقعد. سوراخ مقعد.
-
تیز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) باد صداداری که از مقعد خارج شود.
-
چس
فرهنگ فارسی معین
(چُ) (اِ.) بادی که از مقعد خارج می شود.
-
پند
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) مقعد، نشستنگاه ، دبر.
-
نابدتر
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (اِ.) کنایه از: مقعد.
-
سافله
فرهنگ فارسی معین
(فِ لَ) [ ع . سافلة ] (اِ.) مقعد.
-
است
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (اِ.) کون ، دبر، نشیمن ، نشستگاه ، کفل ، مقعد.