کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَرَدَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ دّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بازگردانیدن . 2 - (اِمص .) رد، بازگشت .
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمص .) مردن ، مرگ .
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مقابل زن . ج . مردان . 2 - کنایه از: شجاع ، دلیر، بخشنده .
-
چل مرد
فرهنگ فارسی معین
(چِ. مَ) (اِمر.) چوب گنده ای که پس در بسته گذارند.
-
سره مرد
فرهنگ فارسی معین
(سَ رَ یا رِ. مَ)(ص مر.) 1 - جوانمرد، نیکخواه . 2 - کارساز. 3 - برگزیده ، دانا.
-
عاقله مرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ مَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) (عا.) کسی که دوران جوانی را گذرانده باشد.
-
کرد و مرد
فرهنگ فارسی معین
(کُ یا کِ یا کَ دُ مُ) (ص مر.) پست و فرومایه ، خرد و ناچیز.
-
واژههای همآوا
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ دّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بازگردانیدن . 2 - (اِمص .) رد، بازگشت .
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمص .) مردن ، مرگ .
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مقابل زن . ج . مردان . 2 - کنایه از: شجاع ، دلیر، بخشنده .
-
جستوجو در متن
-
اذی
فرهنگ فارسی معین
(اَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بسیار رنجیده ، مرد بسیار متأذی شونده . 2 - مرد بسیار رنجاننده ، بسیار آزار رساننده .
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) = لنگه : آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره .
-
جعشوش
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - گدا. 2 - مرد پست و زشت روی . 3 - مرد دراز و کوتاه . ج . جعاشیش .