کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورد تنفر واقع شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حدوث
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (مص ل .) نو پیدا شدن ، تازه واقع شدن .
-
تقابل
فرهنگ فارسی معین
(تَ بُ) [ ع . ] (مص ل .) برابر شدن ، رو به روی هم واقع شدن .
-
جلوبر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ شُ دَ) (مص ل .) مورد حمله و هجوم واقع شدن .
-
خسوف
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ناپدید شدن . 2 - واقع شدن زمین میان ماه و خورشید که موجب تیره شدن ماه می شود.
-
صدور
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص ل .) واقع شدن امری . 2 - نشأت یافتن . 3 - آشکار شدن . 4 - (مص م .) فرستاده شدن شیئی از جایی به جایی .
-
روی نهادن
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) (مص ل .) 1 - توجه کردن . 2 - واقع شدن .
-
قبول افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مورد پسند واقع شدن .
-
جریان
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - روان شدن (آب و هر چیز مانند آن ). 2 - واقع شدن امری . 3 - دست به دست شدن پول .
-
غرب
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پنهان شدن . 2 - دور شدن . 3 - (اِ.) یکی از چهار جهت اصلی ، جای فرو شدن آفتاب ، باختر. 4 - سرزمین های واقع در غرب (اعم از اروپا آمریکا).
-
ایجاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - واجب کردن ، لازم گردانیدن . 2 - پذیرفتن . 3 - طرف عقد واقع شدن .
-
افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - سقوط کردن . 2 - از پا درآمدن . 3 - روی دادن ، واقع شدن . 4 - نصیب شدن ، بدست آوردن . ؛~ با کسی سر و کار داشتن با کسی .
-
توسط
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میان دو یا چند چیز واقع شدن ، در میان نشستن . 2 - میانجی شدن میان دو یا چند تن . 3 - (اِمص .) میانجی گری ، وساطت .
-
آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - رسیدن ، فرا - رسیدن . 2 - آغاز کردن ،شروع کردن . 3 - سر زدن ، واقع شدن . 4 - گذشتن ، سپری شدن . 5 - اصابت کردن ، رسیدن . 6 - گنجیدن . 7 - پدیدار گشتن ، پیدا شدن . 8 - شدن ، گردیدن . 9 - فرض کردن . 10 - برآمدن ، مقابله ...
-
ترتب
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ تُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پشت سر هم قرار گرفتن . 2 - در جای خود واقع شدن .
-
بازپرس
فرهنگ فارسی معین
(پُ) ( اِ.) دادرسی که کارش پرسش از متهم ، شاهدان و آگاهان و پژوهش و بررسی دربارة چگونگی واقع شدن یک جرم ، پیشگیری از فرار متهم و از میان رفتن آثار جرم است ، مستنطق .