کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجسوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوار
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) دستبند زنانه ، دست برنجن .
-
سوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] (ص . اِ.) 1 - کسی که بر روی اسب و مانند آن نشیند و از جایی به جایی رود. 2 - (عا.) مسلط ، چیره .
-
موج
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جنبش و چین - خوردگی سطح آب . ج . امواج . 2 - جریان تند و ناگهانی .
-
پارک سوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) پارکینگی در کنار پایانة اتوبوس های شهری و دیگر وسایل نقلیة عمومی درون شهری برای توقف خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن به مرکز شهر.
-
چابک سوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص مر.) سوارکار ماهر.
-
یکه سوار
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ کِّ. سَ) (ص مر.) سوار یگانه ، بی همتا در دلیری .
-
موج شکن
فرهنگ فارسی معین
(مُ. ش کَ) (اِ.) سد مانندی که برای جلوگیری از پیشروی آب در امتداد ساختمان - های ساحلی درست می کنند.