کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موجب
فرهنگ فارسی معین
(مُ جِ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سبب ، باعث . 2 - (اِفا.) ایجاب کننده .
-
جستوجو در متن
-
سرسام آور
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) (ص فا.) آن چه که موجب سرسام شود.
-
سرگرمی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (اِ.) آن چه موجب مشغولیت و تفریح باشد.
-
مابه التفاوت
فرهنگ فارسی معین
(بِ هُ تَّ وُ) [ ع . ] (اِ.) آن چه که موجب کمی یا افزونی چیزی از چیز دیگر است .
-
اجیرنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. م ِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) عهدنامه ای که به موجب آن کار کسی به مدت معینی خریداری می شود.
-
بن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] ( اِ.) تکه کاغذ چاپی که دارندة آن می تواند به موجب آن از کالا یا خدمتی استفاده کند.
-
برات
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) نوشته ای است که به موجب آن دریافت یا پرداخت پول را به دیگری واگذار کنند.
-
داعیه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) [ ع . داعیة ] (اِ.) سبب ، موجب . ج . دواعی .
-
دقمصه
فرهنگ فارسی معین
(دَ مَ ص یا صَ) (اِ.) (عا.) دردسر، موجب دردسر.
-
دادخواست
فرهنگ فارسی معین
(خا) (اِمر.) عرضحال ، نوشته ای که به موجب آن از دادگاه تقاضای رسیدگی به امری می شود.
-
دینامیت
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) ماده ای قابل انفجار مرکب از نیتروگلیسرین و ماده ای متخلخل که موجب انفجار می گردد.
-
رقبی
فرهنگ فارسی معین
(رُ با) [ ع . ] (اِ.) حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود.
-
صداع
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دردسر. 2 - موجب زحمت . 3 - مزاحمت .
-
ضمانت نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ یا مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) سندی که به موجب آن شخصی شخص دیگر را ضمانت می کند.