کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مو
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) درخت انگور.
-
مو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - رشد خارجی روی پوست به صورت رشته های محکم نخ مانند به ویژه رشته های رنگیزه داری که پوشش ویژة یک پستاندار است . 2- پوشش مویی یک جانور یا بخشی از بدن به ویژه پوشش مویی سر انسان . ؛~ی دماغ (کن .) مزاحم . ؛~ را از ماست کشیدن (کن .) بسیار دقی...
-
واژههای مشابه
-
مو به مو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) در کمال دقت ، دقیقاً.
-
آمیزه مو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کسی که موهای سرش جوگندمی (سیاه و سفید) باشد.
-
قلم مو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. فا. ] (اِمر.) قلم مودار مخصوص رنگ ، روغن که نقاشان به کار برند و آن انواع مختلف دارد.
-
جستوجو در متن
-
موی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مو.
-
تاس
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بی مو، سر تاس .
-
طاس
فرهنگ فارسی معین
(ص .) سَر بی مو.
-
مویین
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) ساخته شده و تابیده شده از مو.
-
داغسر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) کچل ، بی مو.
-
روخ چکاد
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص مر.) کسی که جلوی سرش مو ندارد.
-
کل
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) بی مو، مخفف کچل .
-
تا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تار، مو. 2 - تار، سیم .