کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهتر
فرهنگ فارسی معین
(مِ تَ) (ص تف .) 1 - بزرگ ، رییس ، سرور. 2 - (اِ.) خدمتکار ستور. ج . مهتران .
-
جستوجو در متن
-
بیوک
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ تر. ] (ص . اِ.) بزرگ ، مهتر.
-
قوللر آقاسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ تر. ] (اِمر.)مهتر غلامان ، رییس غلامان .
-
آقاسی
فرهنگ فارسی معین
[ مغ - فا. ] ( اِ.) بزرگ ، مهتر، سرور.
-
الغ
فرهنگ فارسی معین
(اُ لُ) [ تر - مغ . ] (ص .) بزرگ ، مهتر.
-
نقیب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .)پیشوا، رییس ، مهتر قوم .
-
قریع
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص . اِ.) سرور قوم ، مهتر.
-
قسیس
فرهنگ فارسی معین
(قِ سُِ ) [ معر. ] (ص .) کشیش ، مهتر ترسایان .
-
کلان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) بزرگ ، مهتر، عظیم ، کبیر.
-
اباقا
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ تر - مغ . ] (اِ.) = آباقا: برادر مهتر یا کهتر پدر. آباقا.
-
اختاجی
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ تر. ] (اِمر.) = اختاچی . اخته چی : میرآخور، طویله دار، مهتر، ستوربان .
-
میرشکار
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص مر. اِمر.) کسی که بر شکارچیان پادشاه و امیر ریاست دارد، مهتر صیادان .
-
فرناس
فرهنگ فارسی معین
(فِ) (اِ.) 1 - مهتر روستاییان . 2 - شیر ستبر گردن و دلیر.
-
غطریف
فرهنگ فارسی معین
(غ طْ) [ ع . ] (ص .) 1 - مهتر. 2 - جوانمرد.