کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
من غیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
من من
فرهنگ فارسی معین
(مِ مِ) (اِمر.) (عا.) سخن جویده جویده ، تأنی و درنگ بسیار در سخن گفتن ، تَمجْمُج .
-
من درآوردی
فرهنگ فارسی معین
(مَ. دَ. وَ) (ص نسب .) (عا.) چیزی که جعلی است و پایه و اساس ندارد.
-
من بعد
فرهنگ فارسی معین
(مِ بَ) [ ع . ] (ق .) پس از این ، از این به بعد.
-
من تشا
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) (اِ.) چوب ستبر و گره دار که قلندران به دست می گرفتند.
-
من حیث المجموع
فرهنگ فارسی معین
(مِ. حِ ثُ یا ثِ لْ مَ) [ ع . ] (ق مر.) ر وی هم رفته ، جمعاً، مجموعاً.
-
نیم من شدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ. شُ دَ) (عا.) عادلانه قضاوت کردن ، انصاف دادن .
-
جستوجو در متن
-
رشنیق
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص .) عامی ، غیر سید (مخصوصاً طالب علم غیر سید).
-
غیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دگرگون گشتن . 2 - (اِمص .) تغییر حال .
-
انیران
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِمر.) غیر ایرانی .
-
نابیوس
فرهنگ فارسی معین
(ق .) غیر منتظره ، ناگهان .
-
مجاز
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) غیر حقیقت ، استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود به شرط آن که آن معنی از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.
-
اغیار
فرهنگ فارسی معین
(اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ غیر؛ بیگانگان ، دیگران ، نامحرمان .
-
جز
فرهنگ فارسی معین
(جُ) (حراستث .) غیر، مگر، لا، الا، به استثنای .
-
نامادری
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص نس .) زن پدر غیر از مادر شخص .