کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منصوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - برقرار شده . 2 - به شغل و مقامی گماشته شده .
-
واژههای همآوا
-
منسوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نسبت داده شده ، دارای نسبت .
-
جستوجو در متن
-
برگماشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تَ)(مص م .) = برگماردن : مأمور کردن ، منصوب کردن .
-
انفصالی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منصوب به انفصال ، برکنار شده : کارمند انفصالی . 2 - جدا شده : بخش انفصالی .
-
نشاسته
فرهنگ فارسی معین
(نِ تَ یا تِ) (اِمف .) 1 - نشانده . 2 - کاشته . 3 - تعیین کرده ، منصوب .
-
گماشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) (مص م .) 1 - منصوب کردن ، بر سر کاری گذاشتن . 2 - فرستادن .
-
گماشته
فرهنگ فارسی معین
(گُ تِ) 1 - (ص مف .) منصوب شده ، مأمور شده . 2 - (اِ.) مأمور، عامل . 3 - نوکر، خادم .